محرم...
بشوی از چهره ی مردم غبار خستگی ها را
به یاد ما بیاور آن همه پیوستگی ها را
دوباره شهر را از دسته های سینه زن پرکن
بنه مرهم جراحت های چندین دستگی ها را
چگونه رنگها مارا جدا کردند می بینی؟!
بیاموزان به ما یکرنگی و وارستگی ها را
بس است این دل شکستن ها واز یاران گسستن ها
کدامین مومیایی بندد این بشکستگی ها را؟
تو که خود را حسین و دیگران راشمر میدانی
کجا آخربه دست آوردی این شایستگی ها را؟!
غمی زیباست در شور حسینی یک غم شیرین
که از یاد تو خواهد برد رنج خستگی هارا
محرم بار دیگر تکیه گاه عشق خواهد شد
اگر برپا نمایی تکیه دلبستگی ها را
محمدرضا ترکی (شاعرواستاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران)
.
.
.
خون حسین واصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند...
اگرخون حسین نبود...جوشیدن سرد میشد و دیگر در آفاق جاودانه ی شب نشانی از نور باقی نمی ماند...
حسین حسین حسین...
آن شراب طهوررا که شنیده ای بهشتیانش را بدان میخوانند...میکده اش کربلاست و خراباتیانش این مستانند که این چنین بی سر و دست وپا افتاده اند...
آن شراب طهور را که شنیده ای تنها به تشنگان راز می نوشانند...ساقی اش حسین است...حسین از دست یار می نوشد و ما از دست حسین...
اینجا در کربلا...در سرچشمه ی جاذبه ای که عالم را بر محور عشق نظام داده است ...شیطان اکنون در گیرودار نبرد خویش با سپاه عشق است...وامروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می خورد...از خون عشق...خون شهید...
رازخون در آنجاست که همه ی حیات به خون وابسته است...
التماس دعا![]()